بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 97

چراغان کردن-جشن گرفتن

 

جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

بادپا-تند رو-تیز تک

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

روی خود کشیدن-رو کشیدن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

چپیدن-به زور جا گرفتن

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو
دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

خربان-صاحب خر-خرکچی
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
حی و حاضر-آماده

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

 

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
خیار چنبر-نوعی خیار

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

زیر جامه-زیر شلواری

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

راست شدن-رو به راه شدن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

تو پوزی-تو دهنی

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

جور به جور-نگا. جوراجور

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

خوشگلک-با خوشگلی اندک

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
ادرار کوچک-شاش
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

بابا غوری-نابینا-کور

آب به چشم آمدن-طمع کردن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

 

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

حجله خانه-اتاق شب زفاف

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

آمده(شوخی و لطیفه)

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

دراز کش-افتاده-خوابیده

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

اهل دود-سیگاری

خودسر-گستاخ-سرکش

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

 
چه غلط ها !-چه فضولی ها !

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

بفرما زدن-تعارف کردن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

 

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

 

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

بی چیز-تهی دست-فقیر

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

جملگی-تمامن-سراسر

 

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)
 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
خواب و خوراک-خورد و خواب

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

جانور-کرم شکم و معده

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

تپل-چاق-گوشت آلود

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

پیسی-بد رفتاری-آزار

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی

جان جانی-صمیمی-یکدل

حدمتکار-مستخدم

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

زار زدن-سخت گریه کردن

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

خانه یکی-صمیمی و یکدل

تاریخچه-تاریخ مختصر

اجاق-دودمان

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

پیش کسوتی-قدمت و برتری

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

دست و پا کردن-فراهم آوردن

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

برزخ شدن-ناراحت شدن

رشته فرنگی-ماکارونی
خونین و مالین-زخمی-خونی شده

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
 

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

زرت و پرت-چرت و پرت

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

احدالناس-کسی-فردی

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

خسارت دیدن-زیان دیدن

حق شناسی-سپاس گزاری

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

چوغ-چوب

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

دو جین-دوازده تا

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

چس خور-آدم خسیس-بخیل

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

 

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

دست بالا-حداکثر

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

آفتابی کردن-پدیدار کردن

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

آب آتش زده(اشک)

پشمالو-دارای موهای بسیار

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

دل رحم-مهربان

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

دستمالی-دست مالیدن
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

زیر چاق-حاضر-آماده

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

چله ی تابستان-گرمای سخت

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

زبون-حقیر-توسری خور

ته نشست-رسوب

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

آب و رنگ-طراوت و شادابی

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

ته بر کردن-از ته بریدن

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

 

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

دوبل-دو برابر

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

تنبان درآر-بی حیا-دریده
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

جاده کشیدن-راه درست کردن

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
آکِله-جذام-زن سلیطه

حرف گوش کن-حرف شنو

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

 
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

 

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
 

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

تک و تا-جنب و جوش

چته ؟-تو را چه می شود ؟

خر و پف-نگا. خرناس

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

دو شاخ-دارای دو شقه

خیک محمد-آدم چاق و فربه

آشغالی(سپور)

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

پُر توپ-خشمگین

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

دهن بسته-حیوان

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

 

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

بند کردن-محکم کردن

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

خدا داده-دیم کاری

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

 

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

چروکیدن-چین دار شدن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

حاجی خرناس-لولو

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

 

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

 

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

پیشاب-ادرار

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

پله خوردن-دارای پله بودن

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

فال بد زدن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

دهن-واحد آواز خواندن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

 

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

 

خبرنگاری-کار خبرنگار

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

 

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

دخالت کردن-در آمدن در کاری

دار کشیدن-دار زدن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

آکَل-آقای کربلایی

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

رستم صولت-رستم در حمام

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

 

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

چله-چاق-چرب و چیلی

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

 

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

بغداد خراب-شکم گرسنه

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

 
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

زیر جلکی-پنهانی

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

 

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

 

بابا بزرگ-پدر بزرگ

ته خوار-بچه باز

رمباندن-خراب کردن

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

بد گل-زشت-بد ترکیب
چوبدار-گله دار-گوسفند دار

پول خرد-پول سکه ای

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

دیر کرد-تاخیر-تعویق

 
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

دستمالی-دست مالیدن

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

رج کردن-رج بستن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

 
چپو شدن-غارت شدن

خواب و خوراک-خورد و خواب

رُک زده-زل زده-خیره شده

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
 

بی فک و فامیل-بی کس و کار

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

 

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

آبدار-سخت-شدید-سنگین

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

زبان گز-چیز تند و تیز

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

چشم انداز-منظره

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

دو دستی-با هر دو دست

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

 

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

بامب-توسری

باهاس-باید-بایست

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

پشه زدن-نیش زدن پشه

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

آشنا روشنا-دوست آشنا

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
در دست-آماده-حاضر

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

تمام کردن-مردن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

پوست کنده-رک و بی پرده

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

 

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

رو انداز-لحاف

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

آب شیراز-شراب

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

درشت-حرف زشت-دشنام

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

 

دست کردن-دست فرو بردن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

چروکیدن-چین دار شدن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

چُل-آلت مرد
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

زیر تشکی-رشوه

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

زردنبو-زردمبو

حاجی ارزانی-گران فروش

چوچول باز-دغل-بی حیا

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

بالینی-کلینیکی

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

چشم کردن-چشم زدن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

چین و خم-پیچ و تاب

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

دستِ راست-سمت راست

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

 

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

بازداشتی-زندانی موقت

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی