کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 58
ادرار کوچک-شاش
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
زهکونی-اردنگی-تیپا
آیینهی اسکندری-آفتاب
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
خواربار-ارزاق-خوراک
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
دال-خمیده-کج
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
اسب چوبین-تابوت
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
دو کرپا-چمباتمه
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
جار-چلچراغ-شمعدان
حمله کردن-یورش بردن
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
دست پیش-گدا
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
چُس افاده-افاده ی بی جا
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
الانه(همین حالا، هم اکنون)
دخترینه-دختر-مونث
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
پوشک-کهنه ی بچه
پاتی کردن-باد دادن خرمن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
حبه ی انگور-دانه ی انگور
بوی نا-بوی ماندگی
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
پا برهنه-بدون کفش
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
جِر-اوقات تلخی-لج
زُل-خیره
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
جبهه-میدان جنگ
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
تیپا خوردن-رانده شدن
آکله فرنگی(سیفلیس)
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
بنده منزل-خانه ی من
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
خم شدن-دولا شدن
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
خرج راه-هزینه ی سفر
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
پِی-دنبال
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
بغداد خراب-شکم گرسنه
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
دست بالا-حداکثر
دم بازی-چاپلوسی-تملق
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
آمده-شوخی و لطیفه
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
تاریخچه-تاریخ مختصر
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
دانه دانه-یک یک
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
دوبلور-دوبله کننده
دست مزد-اجرت-مزد کار
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
تخته پوست-زیرانداز پوستی
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
پشم و پیله-ریش
چیلک دان-چینه دان
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
تپه گذاشتن-بول کردن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
رشته فرنگی-ماکارونی
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
بی قواره-بد شکل
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
دو رگه-از دو نژاد محتلف
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
اهل آن کار (کار بد)
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
خودآموز-بدون آموزگار
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
خوشایند-مطبوع-پسندیده
بد اخم-عبوس و ترشرو
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
راپرت-گزارش-خبر
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
خودمانی-صمیمی-یکدل
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
پیمانی-استخدام غیر رسمی
تک پران-زن نانجیب
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
دست مزد-اجرت-مزد کار
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
دمپایی-کفش راحتی خانه
چپ-لوچ-مخالف حکومت
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
الانه-همین حالا-هم اکنون
چُغُل-سخن چین
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
رفتگر-سپور-آشغالی
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
فرسوده و خراب شدن
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
چل زن-زن کوتاه قد
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
زبانی-شفاهی
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
پس نشستن-عقب نشینی کردن
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
چاچول باز-حقه باز-شیاد
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
ریش توپی-ریش تپه
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
دستی-به عمد-از روی تعمد
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
خیره-بی شرم-پر رو
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
خبرنگاری-کار خبرنگار
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
جا-رختخواب-بستر
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
دنیا آمدن-زاده شدن
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
ریز-خرد-کوچک
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
خنکای صبح-سحرگاه
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
جگرک-نگا. جغور بغور
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
بردن از رو- از رو بردن
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
خبرکش-سخن چین
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
جایی-مستراح-توالت
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
چشم باباقوری-نابینا-کور
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
چشم و همچشمی-رقابت
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
پیاله فروشی-میخانه
خرده کاری-کار جزیی
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
حاجی ارزانی-گران فروش
دام پزشک-پزشک حیوانات
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
بند آوردن-متوقف کردن
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
چیلی-بدبیاری
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
ذلیلشده
چشم گود شدن-لاغر شدن
بیا بیا- برو برو
انداختنی(جنس نامرغوب)
دلسردی-ناامیدی-یاس
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
بچه افتادن-سقط شدن جنین
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
رفتگر-سپور-آشغالی
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
دست کردن-دست فرو بردن
چروکیدن-چین دار شدن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
حشل-خطر
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
از ته دل(از سر صدق و صفا)
بَر و رو-قد و قامت-چهره
روان کردن-از بر کردن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
آهوی خاور-آفتاب
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
بنده زاده-پسر من
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
زیر تشکی-رشوه
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
جگر گوشه-فرزند
انگشتشمار-کم-معدود
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
بی در رو-بن بست
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
جلز و ولز-سوز و گداز
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
آب آتش زده-اشک
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
زبان پس قفا-نوعی گل است
دبنگ-احمق-کودن
زُل زدن-خیره نگاه کردن
جا دار-وسیع-فراخ
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
راست روده شدن-اسهال گرفتن
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
آروغ بیجا زدن-نابهجا سخنگفتن-نسنجیده کاری کردن
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
روغن زرد-روغن حیوانی
چین چین-پر از چین
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
پیاله زدن-می نوشیدن
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
تپه ماهور-زمین ناهموار
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
چراغانی کردن-جشن گرفتن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
خواربار-ارزاق-خوراک
ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
پر روده-پرچانه-روده دراز
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
دو زاری-سکه ی دو ریالی
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
بی سیرت-بی آبرو
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
بند آوردن-متوقف کردن
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
ازرق-چشم زاغ
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
پا خوردن-فریب خوردن
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
زبان نفهم-کودن-بی شعور
بابا بزرگ-پدر بزرگ
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
چشم خوردن-نظر خوردن
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
پِی-دنبال
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
چاشته بندی-ته بندی
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
چنار عباس علی-متلک بد
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
دُنگ-سهم-حصه
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
پروار-فربه-چاق
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
درمانگاه-جای درمان بیمار
پشت سر هم-پیاپی متوالی
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
تپلی-گرد و چاق
خیط کاشتن-خطا کردن
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن