نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 90
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
چل زن-زن کوتاه قد
باب دندان-مناسب طبع و حال
جفتک زن-لگد زن
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
رج کردن-رج بستن
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
پر و پخش-پراکنده
خط افتادن-خراش افتادن
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
آینهی دست(تیغ و خنجر)
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
چپیدن-به زور جا گرفتن
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
تخت پایی-صاف بودن کف پا
خیس کردن-ادرار کردن به خود
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
تک و تا-جنب و جوش
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
به سر دویدن- با سر رفتن
آدم بیمعنی-آدم بیخود
دل رحم-مهربان
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
بابا غوری-نابینا-کور
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
خرجی-پول لازم برای گذران روز
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
چول-بیابان
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
آبِ سیاه-نیمه کوری
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
ته ریش-ریش اندک
چس خوری-خست-بخل
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
حهاز-کشتی بزرگ
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
چنگولک-سست و ضعیف
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
پشک انداختن-قرعه کشیدن
آبِ دندان-حریف ساده
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
خاکی-فروتن و متواضع
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
آفتاب به آفتاب(هر روز)
آکله فرنگی-سیفلیس
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
پاک-به کلی-یکسره
پُر توپ-خشمگین
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
دستِ راست-سمت راست
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
داداشی-برادر در زبان کودکان
ارزانی(بخشیدن، دادن)
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
رنگ شدن-گول خوردن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
دست و پا کردن-فراهم آوردن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
زیر آبی-زیرآبکی
داو-نوبت بازی
ته دار-پایه دار
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
جرینگ-صدای سکه های پول
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
پابوس-زیارت
حساب سوخته-بدهی قدیمی
خواب و خوراک-خورد و خواب
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
در زدن-کوبیدن در خانه
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
اَتَر زدن(فال بد زدن)
چیلی-بدبیاری
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
چلو صاف کن-آبکش
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
دله بازی-رفتار آدم دله
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
پینه کردن- پینه بستن
چشم گود شدن-لاغر شدن
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
بیا بیا- برو برو
چول-بیابان
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
اهل دود-سیگاری
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
آدم ثانی(حضرت نوح)
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
آهوی خاور(آفتاب)
چَک-سیلی-کشید
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
ادرار بزرگ-مدفوع
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
درق دروق-درق درق
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
از سر نو-دوباره
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
روی خود کشیدن-رو کشیدن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
ژوکر-آدم همه فن حریف
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
دَم نقد-آماده-حاضر
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
انگشتشمار-کم-معدود
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
داغان-از هم پاشیده-پریشان
خال به خال-خال خال
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
خندق بلا-شکم
کار شگفتانگیز کردن
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
دو قلو-دو بچه ی همزاد
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
پول و پله-پول
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
چل مرد-مرد کوتاه قد
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
دندان تیز کردن-طمع کردن
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
ریختن مو-سخت وحشت کردن
پاگون-سردوشی
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
پکاندن-ترکاندن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
چشم کردن-چشم زدن
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
پخش-پراکنده
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
چرسی-آدم معتاد-افیونی
بی در رو-بن بست
بلا نسبت-دور از جانب شما
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
زیاده روی-افراط-اسراف
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
پُکیدن-ترکیدن
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
زیاده روی-افراط-اسراف
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
اُرُسی-کفش
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
چک و چانه-کنایه از دهان
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
چاقالو-چاق-فربه
آخرین تحویل(قیامت)
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
خبره-ماهر-استاد
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
آب تاختن-پیشاب کردن
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
دزد و حیز-نادرست و مکار
پیاله فروش-میخانه چی
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
پنزر- پندر
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
پَتی-لخت-برهنه
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
بنگی-معتاد به حشیش
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
اشک کوه-یاقوت-لعل
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
خروس خوان-هنگام سحر
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
حلق آویز-به دار کشیده
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
اجباری-خدمت سربازی
تیر در کردن-تیراندازی کردن
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
ذلیل مرده-ذلیل شده
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
روغنی-آلوده به روغن
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
خیط کاشتن-خطا کردن
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
ادرار بزرگ(مدفوع)
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
چاشت-صبحانه-ناشتایی
بچه ی-اهل ِ
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
زهره کردن-بسیار ترساندن
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
زینه-پله
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
چله ی زمستان-سرمای سخت
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
خیابان گز کردن-ول گشتن
اشک خنک(گریهی ساختگی)
پس افتاده-بچه ی کسی
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
خاکروبه-زباله-آشغال
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
دیر فهم-کند ذهن-کودن
از زورِ-از شدت-از بسیاری
دل قرصی-اطمینان
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
بلا نسبت-دور از جانب شما
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
حکیم جواب کرده-یتیم
تپل مپل-چاق و چله
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
انداختنی(جنس نامرغوب)
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
آبِ سیاه-نیمه کوری
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
د ِ-پس-آخر
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
خوره-جذام-آکله
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
الانه-همین حالا-هم اکنون
چاشت-صبحانه-ناشتایی
آبدار-سخت-شدید-سنگین
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
دود گرفتن-پُک زدن
دول-آلت مردی به زبان کودکان
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
تلخه-تریاک-سوخته
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
باریک-دقیق-حساس
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع