مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 323

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

تر دماغ-سرحال-شنگول

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

زبانی-شفاهی

آب تاختن-پیشاب کردن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

چنار امام زاده صالح-متلک بد

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

ختم شدن-پایان گرفتن

 

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

زیر تشکی-رشوه

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

بَر و بیابان-دشت و صحرا

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

تنبان درآر-بی حیا-دریده

چاسان فاسان-آرایش-بزک

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

 

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

چپیدن-به زور جا گرفتن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

الفرار-گریز-بگریز !

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

آواز شدن(شهره شدن)

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

زن بردن-همسر گرفتن مرد

پیشی-گربه در زبان کودکان

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

جَر-پیچ و خم راه

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

زبان در قفا-زبان پس قفا

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

پُرتابل-قابل حمل

خداحافظی کردن-به درود گفتن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

دست دوم-کار کرده-مستعمل

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

تپه ماهور-زمین ناهموار

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

تنگاب آمدن-به جان آمدن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

جِر-اوقات تلخی-لج

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

خیابان گز کردن-ول گشتن

 

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

تب و تاب-سوز و گداز
چشم و همچشمی-رقابت

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

دمپایی-کفش راحتی خانه

آتشی شدن-از کوره در رفتن

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

اهل دود-سیگاری

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

 

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

دست و پا کردن-فراهم آوردن

 

خاله بی بی-نوعی آش

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

تیپا خوردن-رانده شدن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

ریز-خرد-کوچک

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

خوش رو-زیبا-خندان

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
ته گرفتن-سوختن غذا
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

آفتاب به آفتاب(هر روز)

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

 

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

 

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

درمانگاه-جای درمان بیمار

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

 

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

پا در رکاب-حاضر و آماده

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

در دست-آماده-حاضر
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

اجباری-خدمت سربازی

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

پیش پیشکی-از پیش

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

درمانگاه-جای درمان بیمار

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

چار چشم-کسی مه عینک می زند

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

پروار-فربه-چاق

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

حرص خوردن-عصبانی شدن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
بی معنی- بیخود

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
چشمداشت-توقع-انتظار

جَرّ-کشمکش دعوا

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

ترکه-آدم باریک و بلند

دل و دماغ-دل و حوصله

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

چُر-ادرار

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

زار زدن-سخت گریه کردن

بد شیر-متقلب-بد جنس

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

 

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
چله ی زمستان-سرمای سخت
الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

خلق الله-مردم

حبف و میل-ریخت و پاش

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

 

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

پشت رو-وارونه

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

 

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

دزد زده-سرقت” href=”https://tabrizyab.ir/tag/%d8%b3%d8%b1%d9%82%d8%aa/”>سرقت شده

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

حی و حاضر-آماده

افتادن بچه-سقط شدن جنین

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

جن بو داده-نوعی دشنام است
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

بازرسی-بررسی و کنترل

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

دریافت-گرفتن-ادراک

 

پا-حریف

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

 

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

دزدی گرگی-دله دزدی

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

به تور زدن- به تور انداختن

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

چرند اندر چرند-پرت و پلا

چسبیدن-لذت دادن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

چیز دار-ثروتمند

پا خوردن-فریب خوردن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

ریق زدن-ریغ زدن

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

تر دست-ماهر-شعبده باز

آفتاب به آفتاب-هر روز

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

 

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

در دست-آماده-حاضر

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

خال مَخال-خال خال

خرده خرجی-خرج های اندک

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

افتاده(فروتن، متواضع)

کار شگفت‌انگیز کردن

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

بابا غوری-نابینا-کور

حبه ی انگور-دانه ی انگور

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

 

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

 

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

جا در جا-فورن-جا به جا

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

بَر و بیابان-دشت و صحرا

جا دار-وسیع-فراخ

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

 

پشت بام-سقف بیرونی بام

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

توالت کردن-آرایش کردن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

جاشو-باربر

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

بازداشتی-زندانی موقت

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

دک و دنده-بالا تنه

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

خاله بی بی-نوعی آش

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

بد اخم-عبوس و ترشرو

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

پا برهنه-بدون کفش

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

عینک ذره بینی بسیار قوی

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

دق کردن-از غصه مردن

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

ترک بیلمز-آدم نادان

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

خنکای صبح-سحرگاه

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

دور از شما ب-لانسبت

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

بوی نا-بوی ماندگی

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
تمام و کمال-کامل-به تمامی

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

باش !-نگاه کن-ببین

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

به خط کردن-به صف کشیدن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

 

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

دست کج-نامطمئن-دزد

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

پیش کردن در-بستن در

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

بار سرکه- ترش ابرو

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

خایه-بیضه-جرات

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

پُر توپ-خشمگین

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

 

دوام آوردن-استقامت کردن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

بکن نکن-امر و نهی

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

چراغ باران-چراغانی

تن خواه-پول نقد-زر و مال

به تور زدن- به تور انداختن

چیل-آدم بد بیار

رسانه-وسیله ی ارتباطی

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

چانه لغی-راز داری نکردن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

بلا نسبت-دور از جانب شما

خُردینه-بچه ی خردسال

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

آلکلی-معتاد به الکل
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

چس خوری-خست-بخل

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

خارشک-مردم آزار-سادیست

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

رایانه-کامپیوتر

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

 

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

بفرما زدن-تعارف کردن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

بالا آوردن-استفراغ کردن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

 

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن
خصوصی-مقابل عمومی

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

بد زبان- بد دهن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

پاشنه بخواب-کفش راحتی

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

بردن از رو- از رو بردن

دهن بسته-حیوان

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

اله و بله(چنین و چنان)

چک و چیل-لب و لوچه

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

دال به دال-پشت سر هم

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

تمام و کمال-کامل-به تمامی

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

دریافت-گرفتن-ادراک

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

خنگ خدا-نادان و کودن

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

جگرک-نگا. جغور بغور

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

توپ در کردن-توپ انداختن

ذوق زده-بسیار خوش حال

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

تِر زدن-خراب کردن کار

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

چشم و ابرو-زیبایی چهره

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

پر مدعا- پر ادعا

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

چَکه-شوخ و بذله گو

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

خاک بر سری-بی آبرویی

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

آب آتش مزاج(می سرخ)

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

آب تاختن(پیشاب کردن)

 

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

 

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

خر زور-نیرومند-پرزور

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

خاکی-فروتن و متواضع
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

دست خدا به همراه-در پناه خدا

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

اختر شمردن-شب‌بیداری

خش-صدای گرفته-خراش

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

 

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو