کاملترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های کوچه بازاری قسمت بیست و یک

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

 
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

خرج راه-هزینه ی سفر

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

ارزانی-بخشیدن-دادن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

دق کردن-از غصه مردن

زمین گذاشتن سر-مردن

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

در هم لولیدن-توی هم رفتن

چَه چَه-صدای بلبل

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

بارانداز-جای پیاده کردن بار
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

روده دراز-پر حرف-وراج

خاک بر سری-بی آبرویی

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

دبه-ظرف-کوزه

پا به رکاب-آماده ی رفتن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

خداحافظی کردن-به درود گفتن

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

بامب-توسری

برده خورده-ملاحظه-پروا

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

پیش پیش-جلو جلو

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

پاگون-سردوشی

خوش رو-زیبا-خندان

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

خمیره-سرشت-ذات

پول خرد-پول سکه ای

راست و ریس-موانع و معایب

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

چارقد-روسری زنانه

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

بَهمان-فلان

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

دبه-ظرف-کوزه

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

بخار-توانایی-شایستگی

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

بَرج-خرج های خارج از خانه

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

از ته دل(از سر صدق و صفا)

بازرس-مامور بررسی و کنترل

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

 

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
چینه کشی-شغل چینه کش
دو به دو-دو تا دو تا

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

دستمالی-دست مالیدن

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

چیل-آدم بد بیار

بَزک-آرایش-چسان فسان

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

پر مدعا- پر ادعا

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

خاک پاک-زادگاه

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

باردار-آبستن-حامله

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

 

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

پاتال-سالخورده-پیر
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

چرند-حرف پوچ و بی معنی

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

باریک اندام-لاغر و ظریف

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

 

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

 
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

آبِ کبود(آسمان)

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

 

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

 

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

حدمتکار-مستخدم

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

درب و داغان شدن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

ریختگی-ریزش

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

رشوه گیر-رشوه خوار

از دست دادن-گم کردن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

پشم و پیله-ریش

 

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

 
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

چین و چوروک-چین و شکن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

دست فروشی-شغل دست فروش

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
دست پیش-گدا

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

چال-گودی-حفره

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

آب و رنگ-طراوت و شادابی

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

زیر پوش-جامه ی زیرین

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

بی اشتها-بی میل به غذا

حلال واری-نگا. خلال وار

چشم دریده-خیره-درآمده

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

ابوقراضه-ابوطیاره

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

پا به پا شدن-تردید داشتن

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

حرف پوچ-سخن بی معنی

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

چنگک شدن-چنگ شدن

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

 

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

دل کسی آمدن-دل آمدن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

پیش ِ پا-جلوی رو

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

باب-مرسوم-معمول

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

چغل خوری-سخن چینی

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

چشمه-نوع-قسم

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

رشوه گرفتن-رشوه خواری

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

چَخ چَخ-عیش و عشرت

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

 

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

آب شیراز(شراب)

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

دریافت-گرفتن-ادراک

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

جهود ی-هودی-مقتصد

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

پنزر- پندر

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

 

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

تخم نابسمل لا-حرام زاده

 

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

آب آتش زده-اشک

جاگرم کردن-در جایی ماندن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

چراغان شدن-جشن گرفتن

خیابان گز کردن-ول گشتن

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

جان جان-معشوق-محبوب

آمدن-آغاز به کاری کردن
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

دو پا-انسان

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

زرد گوش-بی رگ-ترسو

ریغ-مواد درون امعا و احشا

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

 

خنگ-نادان-ابله-کودن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

تحصیل کرده-درس خوانده
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

جزغاله-سوخته-زغال شده

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

 

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

تلکه بند شدن- تلکه کردن

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

دلقک بازی-مسخره بازی

چیله-هیرم-خاشاک

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

 

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

 

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
پس کشیدن-به عقب کشیدن
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

بساز-آدم سازگار-صبور

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

پَلِه-پول

زبون-حقیر-توسری خور

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

توالت کردن-آرایش کردن

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

 

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

الفرار-گریز-بگریز !

دبه-ظرف-کوزه

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

فرسوده و خراب شدن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

 
آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

از تیپ کسی بودن

تک و توک-به ندرت-کمی

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

حیوونکی-نگا حیوانکی

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

دوا خور-معتاد به الکل

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
دست پیش-گدا

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

چس خوری-خست-بخل

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

چِخی-سگ

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

 

پشم و پیله-ریش

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

بی جا-نامناسب-بی مورد

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

دستی-به عمد-از روی تعمد

 
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
 

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

خنکای صبح-سحرگاه

پس نشستن-عقب نشینی کردن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

زاهرو-دالان-سرسرا

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

بنده زاده-پسر من

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

 

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

پشمالو-دارای موهای بسیار

بلا نسبت-دور از جانب شما

دلچسب-دلپذیر-مقبول

زیر دست-تابع-فرمان بردار

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

ریق افتادن-ریغ افتادن

خرناس-نگا. خُرخُر

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

چِخه-نگا. چِخ

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

دیم کاری-کشاورزی دیم

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

دلداری دادن-تسلی دادن

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

 

بسیار دلواپس و نگران بودن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

رجاله-اراذل و اوباش

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

دلچسب-دلپذیر-مقبول

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

بیخ خِر-بیخ گلو

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

خفه خون-خفقان

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
 

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

 

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

پس رفتن-عقب رفتن

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

تر دست-ماهر-شعبده باز

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

دو دو کردن-دویدن

دله بازی-رفتار آدم دله

تاب بازی-بازی کردن با تاب

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
دیالله-زود باش دیگه !
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

چغاله بادام-بادام نارس

این خاکدان(دنیا)

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

 

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد