مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 346

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

چغندر پخته-لبو

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

دریافتی-حقوق

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

حق دادن-تایید کردن

 

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

اجابت کردن معده-قضای حاجت

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

 

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

بَر و رو-قد و قامت-چهره
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

برآورد-تخمین

خبرکش-سخن چین

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

ریشو-دارای ریش بلند

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

خوابگوشی-سیلی-کشیده

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

رجاله-اراذل و اوباش

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

 
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

چلاق شده-نوعی نفرین است

 

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

بامب-توسری

پیش کسوتی-قدمت و برتری

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

این سفر-این بار

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

چال-گودی-حفره

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

چفت کردن-با زنجیر بستن

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

بید خورده-کهنه و فرسوده

دو لبه-دارای لب کلفت

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

زنیکه-زنکه

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

چته ؟-تو را چه می شود ؟

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

 

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

 

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

 
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

 

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

دست و پا کردن-فراهم آوردن

 
 

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

زَوال-مست مست-لول

 

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

 

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

خطایی-نوعیز آجر

خرده قرض-بدهی اندک

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

جاده کشیدن-راه درست کردن

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

دو رگه-از دو نژاد محتلف

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

اهل دود(سیگاری)

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

اُرُسی(کفش)

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

اشک تمساح-گریه ی دروغین

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
دو جین-دوازده تا

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

انداختنی(جنس نامرغوب)

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

دور برد-دارای برد زیاد

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

تک پران-زن نانجیب

چهره کردن-نگا. چهره شدن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
برزخ شدن-ناراحت شدن

درق دروق-درق درق

مال دنیا

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

آکَل-آقای کربلایی

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

تعلیمی-عصای کوچک

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

داش-لوطی-مشدی

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

چرکوندی-لکه دار کثیف

دوام آوردن-استقامت کردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

چرکو-آدم کثیف

از ته دل(از سر صدق و صفا)

بار سرکه- ترش ابرو

این سفر-این بار

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

چار دستی-قمار چهار نفری

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

جامه شور-رختشوی

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

چموش-سرکش-یکدنده

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
 

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

چَه چَه-صدای بلبل

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

دلمه شدن-بسته شدن

زیر سر داشتن-آماده شدن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

بَرج-خرج های خارج از خانه

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

امن و امان-بدون بیم و هراس

فال بد زدن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

 
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

دهن بسته-حیوان

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

باجه-جای بلیت فروشی

دست کم-حداقل

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

مال دنیا

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
 

آب و خاک(میهن، دیار)

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

 

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

حدمتکار-مستخدم

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

ارباب حجت(اهل منطق)

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

 
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
دو دل-مردد-بی تصمیم

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

 

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

چین و چوروک-چین و شکن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

زیر چاقی-مهارت

 

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

پکاندن-ترکاندن

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

پُخت کردن-پختن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

این مطلب را هم از دست ندهید :   معرفی برترین مراکز خرید برای تور استانبول
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

 

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

چاقالو-چاق-فربه

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

پا به پا شدن-تردید داشتن
 

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

حرف پوچ-سخن بی معنی

چارخانه-شطرنجی

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

حیوونکی-نگا حیوانکی
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

 

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

بند آوردن-متوقف کردن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

راست شدن-رو به راه شدن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

آب نخوردن-درنگ نکردن

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

پینکی رفتن-چرت زدن

خط افتادن-خراش افتادن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

بادپا-تند رو-تیز تک

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

خم شدن-دولا شدن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

خبر-گزارش رویداد

خدا به همراه-خدا خافظ

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

چروک انداختن-چین انداختن

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

چینه کشی-شغل چینه کش

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

دلمه شدن-بسته شدن
خال-نقطه ی سیاه-لکه

چیلی-بدبیاری

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

حی و حاضر-آماده

با اشتها-متمایل به غذا

پینه کردن- پینه بستن

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

بیخ خِر-بیخ گلو

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

اُتُل-شکم-اتوموبیل

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

چشم واسوخته-چشم برتافته

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

پیله-مو

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

دست باف-بافته با دست

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

 

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

زیر جلکی-پنهانی

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

تعلیمی-عصای کوچک

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

 

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

جاگرم کردن-در جایی ماندن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

پس کشیدن-به عقب کشیدن
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

ریختگی-ریزش

مال دنیا

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

راپرت-گزارش-خبر

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

دستشویی-توالت-مستراح

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

خیرات کردن-چیزی را

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

تمام کردن-مردن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

 
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

جا افتادن-سر جای خود آمدن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

انسان بودن(شریف و درست بودن)

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

درآمد-عایدی

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
دیم کاری-کشاورزی دیم
باد گرفتن-مغرور شدن

تخم شر-مردم آزار- شرور

چشم گود شدن-لاغر شدن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

پُر کار-فعال-با پشتکار

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

تخته زدن-پنبه زدن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

پول مول-پول

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

دلقک-شخص مسخره

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

تیار کردن-آماده کردن

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

 
 

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

در چاه افتادن-فریب خوردن

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

از دست دادن(گم کردن)

خرده بُرده-مشکل-اختلاف
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
 

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

چشمه-نوع-قسم
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

 

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

ژوکر-آدم همه فن حریف

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

به لج انداختن-به لجاجت انداختن
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

ارباب حجت(اهل منطق)

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

پیش ِ پا-جلوی رو

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

چل زن-زن کوتاه قد

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

آمدن-آغاز به کاری کردن

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

جیره بندی-سهم بندی

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

خودآموز-بدون آموزگار
دال-خمیده-کج

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

 
 

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

از سر نو-دوباره

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

دزدیده-دزدکی
خوش قلق-رام-خوش خوی

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

تمام کردن-مردن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

دو رگه-از دو نژاد محتلف

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

دقه-دقیقه

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

پاتال-سالخورده-پیر