بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 159

آشغالی-سپور

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

 

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

زیر لبی-زیر زبانی

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

بقچه بندی-ران چاق

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

بابا غوری-نابینا-کور

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

حبه کردن-دانه دانه کردن

دو به هم زن-دو به هم انداز

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

چَه چَه-صدای بلبل
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
حق دادن-تایید کردن
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

حساب سوخته-بدهی قدیمی

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

پر گویی-روده درازی-پر چانگی
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

دوری-ظرف غذاخوری پهن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)
 

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

بیرون رفتن-به توالت رفتن
خسارت دیدن-زیان دیدن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

چار راه-محل تقاطع دو راه

راپرت-گزارش-خبر

دیم کاری-کشاورزی دیم
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

خاک پاک-زادگاه

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ
دلجور-همدل

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

خانم-زن بدکاره-هرزه

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

چَکه-شوخ و بذله گو

خواهر خوانده-دوست صمیمی

تردستی-مهارت-شعبده بازی

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

پس رفتن-عقب رفتن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

دخترینه-دختر-مونث

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

 

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

خیز-ورم-آماس

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

 
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن
افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

جیره-سهم معین

از تیپ کسی بودن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

بی در رو-بن بست

دلپخت-پختن مغر چیزی

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

 

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

چپیدن-به زور جا گرفتن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

از تیپ کسی بودن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

 

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

آبِ خشک-آب بسته

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

حرف شنو-سر به را-مطیع

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

تاریخچه-تاریخ مختصر

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
اوضاع احوال(وضع و حال)
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
دول-آلت مردی به زبان کودکان
 

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

 

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

توپ در کردن-توپ انداختن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

حاجی خرناس-لولو

پا-حریف

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

دوا قرمز-پرمنگنات

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

خاک بر سری-بی آبرویی

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

دو به دو-دو تا دو تا

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

دو لَتی-در دو لنگه ای

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

پوشک-کهنه ی بچه

چرند گو-یاوه گو

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)
اشک کوه(یاقوت، لعل)
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

تشریف داشتن-حضور داشتن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

توپ در کردن-توپ انداختن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
چاپچی-دروغ گو-لاف زن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

به پول رساندن-فروختن

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

چیل-آدم بد بیار

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

پیش بها-بیعانه
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

پیش پیشکی-از پیش

آخش درآمدن-از درد نالیدن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

بز دل-ترسو

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

چِخی-سگ

بی سر و پا-پست-فرومایه

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

جرینگ-صدای سکه های پول

رد پا-جای پا-اثر

بزرگداشت-احترام-تکریم

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

 

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

به خط کردن-به صف کشیدن

بر پا شدن-ایجاد شدن

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

درد گرفتن دل از اسهال

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

 

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

پشته کردن-روی هم انباشتن

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

چک و چیل-لب و لوچه

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

خیط شدن-نگا. خیت شدن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

 

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

پیله-مو

اُرُسی-کفش

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

 

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

 

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

پا سوز-عاشق شیفته

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
خلاف-جرم

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
جن بو داده-نوعی دشنام است

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

حلال وار-به صورت حلال

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
زیر آبی-زیرآبکی

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

 

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

خدا به دور-پناه بر خدا

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
ارزانی(بخشیدن، دادن)

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

چلچل-خال خالی-ابلق

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

 

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

بساز-آدم سازگار-صبور

 
خاطر داشتن-به یاد داشتن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
آهوی خاور(آفتاب)

خونسرد-آرام-بی خیال

دیر کرد-تاخیر-تعویق

آبِ خشک-آب بسته

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

جود-یهودی-حهود

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

 
انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

پا شدن-از جا برخاستن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

چین و خم-پیچ و تاب

چاچول-حقه باز-شارلاتان

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

دار کشیدن-دار زدن

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

پس نشستن-عقب نشینی کردن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

 

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

خودآموز-بدون آموزگار

 

خوش لباس-نگا. خوش پوش

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

اطفال باغ(گل‌های تازه)

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

رومیزی-منسوب به میز

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

بیا بیا- برو برو

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

حبه ی انگور-دانه ی انگور
بی مناسبت-نابجا-نامربوط

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

دلبخواهی-دلبخواه

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

تحصیل کرده-درس خوانده

رو شور-سفیداب

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

زردنبو-زردمبو

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

پابوس-زیارت

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

دیر کرد-تاخیر-تعویق

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

چماق-چوبدست-گرز

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

باب شدن-معمول و رایج شدن

تعریفی-قابل توجه-عالی

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

 

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

زنیکه-زنکه

بده اون دستت-آی زکی !

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

رودرواسی-رودربایستی

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

حلال-زن یا شوهر

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

دزد زده-سرقت شده

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

چوروک خوردن-چین برداشتن

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

 

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

پِشک-نرمی و پرده های بینی

 

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

بند آوردن-متوقف کردن

باریک اندام-لاغر و ظریف

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

پر مدعا- پر ادعا

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
 

راحتی-دمپایی

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

 

چشم باباقوری-نابینا-کور

دزد و دغل-نادرست و مکار

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

جاری-زن برادر شوهر

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

خبر-گزارش رویداد

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

 

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

روان کردن-از بر کردن

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

زاهرو-دالان-سرسرا

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

خیک محمد-آدم چاق و فربه

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

خواهر خوانده-دوست صمیمی

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

خرخاری-همدیگر را خاراندن

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

خشکه بار-نگا. خشکبار

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

چیز خور-مسموم شده

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

 
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

 
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن