کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 331
جیش-ادرار در زبان کودکان
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
پر و پاچه-پا-پاچه
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
بازداشتی-زندانی موقت
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
ذلیل مرده-ذلیل شده
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
مال دنیا
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
دایی قزی-دختر دایی
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
آبِ سیاه(نیمه کوری)
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
بازو دادن-یاری دادن
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
اکبیری(زشت، بیریخت)
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
دان دان-متفرق و پراکنده
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
حلال وار-به صورت حلال
بد اخم-عبوس و ترشرو
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
بچه ی-اهل ِ
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
چرک-کثیف
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
پس رفتن-عقب رفتن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
جود-یهودی-حهود
تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
پا بَد-بد قدم
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
جا-رختخواب-بستر
دان دان-متفرق و پراکنده
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
دست و بال-دور و بر-اطراف
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
پشتک-پرش از پشت
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
الفرار-گریز-بگریز !
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
تو به تو-گوناگون-لا به لا
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
پاتوغ-محل گرد آمدن
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
حمله-بیماری غش-صرع
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
بَر و رو-قد و قامت-چهره
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
داداشی-برادر در زبان کودکان
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
دراز کش-افتاده-خوابیده
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
برچسب زدن-تهمت زدن
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
چار طاق-به طور کامل
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
پشته کردن-روی هم انباشتن
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
زبر-خشن-غیر لطیف
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
برو برگرد-چون و چرا
دُنگ-سهم-حصه
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
افسارگسیخته-سرکش
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
تمام کردن-مردن
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
چوب بندی-داربست
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
جن بو داده-نوعی دشنام است
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
رومیزی-منسوب به میز
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
چِل-خل و دیوانه
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
جوشی شدن-عصبانی شدن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
آینهی زانو-برآمدگی زانو
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
چاقالو-چاق-فربه
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
تخت و تبار-خوب و رو به راه
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
دستِ چپ-سمت چپ
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
پس نشستن-عقب نشینی کردن
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
بر پا شدن-ایجاد شدن
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
خسارت دیدن-زیان دیدن
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
چانه لغی-راز داری نکردن
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
زبیل-آشغال-زباله
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
حساب کشیدن-حساب خواستن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
دست دادن-پیش آمدن
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
بد گل-زشت-بد ترکیب
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
چغل خوری-سخن چینی
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
دو رگه-از دو نژاد محتلف
پا به رکاب-آماده ی رفتن
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
درمانگاه-جای درمان بیمار
جزاندن-آزار و اذیت کردن
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
دو پولی-کالای بی ارزش
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
آدم ثانی(حضرت نوح)
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
به باد دادن- باد دادن
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
بی سر و پا-پست-فرومایه
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
چَکه-شوخ و بذله گو
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
چله ی زمستان-سرمای سخت
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
خاله وارَس-آدم فضول
بر پا شدن-ایجاد شدن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
دندان عاریه-دندان مصنوعی
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
بند آوردن-متوقف کردن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
خیابان گز کردن-ول گشتن
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
حق التدریس-مزد آموزگار
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
ارواح شکمت-ارواح بابات
ترش کردن-عصبانی شدن
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
آش هفت جوش(قضیهی پیچیده)
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
ریزه میزه-ریزه پیزه
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
چشمه-نوع-قسم
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
چنار عباس علی-متلک بد
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
زار زدن-سخت گریه کردن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
آب شیراز(شراب)
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
چول کردن-شرمنده کردن
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
دو به هم زن-دو به هم انداز
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
خیک محمد-آدم چاق و فربه
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
آب شیراز-شراب
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
درد دل-غم و اندوه درونی
تلخه-تریاک-سوخته
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
عینک ذره بینی بسیار قوی
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
خوب-کافی-بسیار
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
آیینهی اسکندری(آفتاب)
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
راه مکه-کهکشان
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
اختر شمردن-شببیداری
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
د ِ-پس-آخر
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
از زبان افتادن(لال شدن)
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
تند نویسی-سریع نویسی
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
جزوه-کتابچه-دفترچه
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
جز زدن-ناله و زاری کردن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
چرک کردن-عفونت کردن زخم
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
چوروک خوردن-چین برداشتن
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
آتشِ بسته(طلا)
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
بده اون دستت-آی زکی !
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
پیمانی-استخدام غیر رسمی
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
چرمی-از جنس چرم
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
تیار-درست و آماده
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
باهاس-باید-بایست
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
فرسوده و خراب شدن
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
دوام کردن-دوام آوردن
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
خرج راه-هزینه ی سفر
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
رد پا-جای پا-اثر
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
بی سیرت-بی آبرو
حَب-قرص
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
پوست پیازی-نازک و بی دوام
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
خبر داغ-خبر بسیار مهم
تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن
برج ریق-برج نامیمون و نامبارک
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
آتشی(تندخو، زودخشم)
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
آمدن(آغاز به کاری کردن)
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
تریت- تلیت
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
در زدن-کوبیدن در خانه
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
چار دستی-قمار چهار نفری
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
دو پا-انسان
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
دستمالی-دست مالیدن
پخته-با تجربه-دنیا دیده
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
پشت رو-وارونه
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
دق مرگ-دق کش
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
راست شدن-رو به راه شدن
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
تخت و تبار-خوب و رو به راه
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
جگرکی-جگر فروش
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد