در متون کهن در بیان ویژگیهای کلاغ آمده است:
«بعیدالاسفار است و او اول مرغی بود که بعد از طلوع فجر شروع در پریدن کند و جوز بسیار جمع کند و ذخیره نهد و منقار وی قوی بود… اگر غراب نر هلاک شود، ماده پس از وی هیچ جفت نگیرد و چون بچه او از بیضه برآید ماده از وی بترسد و بچه بگذارد و برود؛ و باری – عزوجل – پشه و مگس بفرستد تا بچه او از آن بخورد تا پر برآورد.» (کمونی قزوینی، ۱۳۹۰: ۶۳۵)
«و همه مرغان چون بچه بپرورند و دانند که وقت خویش حاصل تواند کردن بچه را برانند و باز نشناسند جز کلاغ پیسه، که بچه را در بزرگی تعهد کند و طعام دهد و با خویشتن همی پراند.» (ابن ابیالخیر، ۱۳۶۲: ۱۴۰- ۱۳۹)
در مرزباننامه در داستان بچه زاغ با زاغ (وراوینی، ۱۳۹۲: ۳۹۴)، زاغ مادری مهربان و سادهلوح و بچهزاغ عاقبتنگر، پاکدامن، اندیشمند و هوشیار است.
در کلیله و دمنه در داستان زاغ و گرگ و شکال (منشی، ۱۳۷۹: ۱۰۷)، زاغ جانوری حیلهگر و طماع است.
«در ادبیات فارسی معمولاً زاغ تمثیل موجودات پست و بیمقدار است و اغلب در مقابل باز و عقاب قرار میگیرد، در ضمن زاغ در کنار جغد سمبل شومی و ویرانگری است.
در مثنوی نیز زاغ گاه تمثیل موجودات پست و دنیاپرستان است و گاه تمثیل بلا و شومی.» (خیریه، ۱۳۸۵: ۱۰۲)
«در فرهنگ عامه، ضربالمثلها، کنایهها و باورهای مردمی، کلاغ اغلب نقشی مثبت دارد که یادآور خوشیمنی، خوشخبری، بلندی عمر و غیبدانی است.» (پارسانسب، ۱۳۹۲: ۸۵)
در باورهای عامیانه «صبح دیدن کلاغ بد است هرگاه دو کلاغ ببینند شگون دارد. کلاغ که صبح زود غارغار کند، خبر از راه دور میرسد و یا مسافر میآید. باید بگویند خوشخبر باشی، کاغذ از سفر میآید.» (هدایت، ۱۳۱۲: ۷۸- ۷۶)
در تعبیر خواب کلاغ آمده است:
«محمدبن سیرین گوید: دیدن کلاغ نشانه بر مردی فاسق و بدعهد بود.»
۳-۱۶-۱- کلاغ در افسانهها
در برخی افسانهها، کلاغ مانند سیمرغ در کنار انسان قرار میگیرد، به مشکلات او گوش فرا میدهد و برای رساندن او به مقصد، طلب آذوقه راه میکند. سپس به پرواز درمیآید و قهرمان داستان را به مقصدش میرساند. با این تفاوت که در داستانهایی که سیمرغ قهرمان را به مقصد میرساند، قهرمان داستان مرد و در داستانهایی که کلاغ قهرمان داستان را به مقصد میرساند، قهرمان داستان یک دختر است.
در افسانه ناردان خاتون از جلد پانزدهم فرهنگ افسانههای مردم ایران برگرفته از گنجینههای ادب آذربایجان (درویشیان، ۱۳۸۳: ۱۸) کلاغ در نقش جانوری دلسوز ظاهر میشود. او به ناردان خاتون جلد کلاغی میدهد تا بپوشد، سپس با درخواست کیسهای جو با او همراه میشود و در نهایت، ناردان خاتون را به برادرانش میرساند.
در افسانه بینارجهون از جلد هفدهم همین کتاب (درویشیان، ۱۳۸۴: ۵۳۵) شکل دیگری از همین افسانه آمده است. در این افسانه نیز کلاغ، نقش راهنمایی دلسوز را برعهده دارد؛ دختر را بر پشت خود مینشاند، به پرواز درمیآید و او را تا رسیدن به منزل برادرانش یاری میکند.
در برخی افسانهها کلاغ مانند کبوتر در قصه ظاهر میشود. دو کلاغ ماده، مانند دو کبوتر ماده بر روی درخت مینشینند و برای هدایت قهرمان داستان با یکدیگر گفتوگو میکنند و گاهی نیز مستقیم با قهرمان داستان به گفتوگو مینشینند.
در افسانه پهلوان (همان: ۴۴۰) برگرفته از افسانههای کاورد (مازندران)، دو کلاغ که بر روی درخت نشستهاند، پهلوان را از خطری که در کمین اوست آگاه میسازند.
در افسانهای دیگر با نام برادر و خواهر و نامادری از جلد هفدهم (همان: ۴۳۰) برگرفته از کتاب کوچه، همانند افسانه قبل، دو کلاغ ماده خواهر و برادر را در برابر دریافت کمی نان و کره، از خطری که از جانب پیرزنی آنها را تهدید میکند، آگاه میسازند.
در برخی دیگر از افسانهها کلاغ همانند کبوتر نامهبر، نقش پیک را بازی میکند.
در افسانه اسب گلگز (همان: ۱۸۳) از باکرههای پریزاد؛ کلاغ، نقش پیکی را بازی میکند که از سوی دختر شاه برای همسرش پیغام میبرد.
کلاغ، گاهی نیز زیرکانه، با رفتار خود برای هدایت انسانها میکوشد؛ مانند زمانی که با کندن زمین، دفن هابیل را به قابیل آموزش میدهد.
در افسانه دختر پادشاه و پسر درویش از جلد پنجم (درویشیان، ۱۳۸۲: ۱۸۳) برگرفته از افسانهها و متلهای کردی، کلاغ ابتدا دانهای انگور و سپس گردویی را از درخت جدا میکند و پایین میاندازد تا پسر درویش را با نوعی بیماری و راه درمان آن برای مبارزه با شاه ستمگر و دخترش آشنا سازد.
نقش کلاغ در افسانه قلاغه و مرد باقالیکار از جلد دهم (درویشیان، ۱۳۸۷: ۴۳۱) برگرفته از قصههای ایرانی، کمی متفاوت است. نقش کلاغ در ابتدای این افسانه با شیطنت و گستاخی همراه است؛ اما پس از اینکه در دام باقالیکار اسیر میشود، سه تا از پرهایش را به او میدهد تا هنگام آزادی رها کند و تا پایان افسانه هرجا که باقالیکار گرفتار مشکلی میشود به او یاری میرساند تا درهای سعادت یکییکی به روی او باز شوند.
۳-۱۷- کبوتر
«کبوتران منقار ضعیف و پاهای کوتاه دارند و دانهخوارند. نوع وحشی آن کبوتر صحرایی یا کبوتر چاهی نام دارد که خاکستری رنگ است. آدمی از کبوترها به عنوان سرگرمی استفاده میکند و با آمیزشهای کنترل شده، گونههای زیادی از آنها را به وجود آورده است.» (شمیم، ۱۳۹۰: ۹۹)
«کهنترین روایات دربارۀ کبوتر، به زمان حضرت نوح مربوط میشود .
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |
..شاید تحت تأثیر وظیفهای که در سرگذشت نوح به کبوتر داده شده بود، در بسیاری از فرهنگها، از جمله فرهنگ ایران، از وجود کبوتر به عنوان پیک و نامهبر و قاصد یاد شده است. اسطورههای کهن نشان میدهد که کبوتر را پیک ناهید نیز مینامیدند (به نقل از دیار شهریاران، ۲/۹۶۳) و مجسمههایی که از کبوتر و قمری در خوزستان و جاهای دیگر ایران پیدا شده، همگی رمزی از ناهیدند. ارتباط کبوتر با ناهید (زهره) از یک سو و رابطۀ این پرنده به عنوان مظهر مهرورزی با آفرودیت (ربهالنوع زیبایی در اساطیر یونان) از سوی دیگر، سبب شده است که کبوتر را «پیک عشق» و «قاصد عشق» نیز بنامند.» (یاحقی، ۱۳۸۶: ۶۶۲)
«کبوتر ماده به خاطر لطف و زیبایی و سپیدیش، رمز پاکی و صفا و سادگی و با شاخ زیتون در منقار، رمز صلح و اعتدال و توازن و امید و بازجست خوشبختی است، و بسان همۀ این جهات، رمز مبدأ حیات یعنی نفس یا جان است.» (بورکهارت، ۱۳۷۰: ۶۸)
بشر از گذشتههای دور از هوشمندی کبوتر آگاه بوده است، به همین دلیل از این هوشمندی در جهت رفاه خود بهره برده و از کبوتر برای خود به عنوان پیک استفاده نموده است. نقش کبوتر بهعنوان پیک در افسانهها به چشم میخورد. در متون کهن نیز به این ویژگی اشاره شده است.
«و از ذکای او آن است که از مواضع دور راه را به خانۀ خود برد. چون او را به جای دور برند و خواهد که به خانۀ خود آید، به هوا پرد و مکان خود را در هوا بشناسد. آنگاه از آنجا به خانۀ خود آید، به هوا پرد و مکان خود را در هوا بشناسد. آنگاه از آنجا به خانۀ خود فرود آید به اسرع زمان.» (کمونی قزوینی، ۱۳۹۰: ۶۱۹) و نیز «کبوتر رهبر باشد و به تازی هادی خوانند و … آنچه رهبر نیک است سمت و هنجار جای خویش از گذر آب و آمدن از کوهها و جستن باد داند و در راست و چپ نگاه کند و بالایی و بلندی بسیار گیرد تا نشان جای خویش بیند و روی بدانجا نهد.» (ابن ابیالخیر،۱۳۶۲: ۱۴۶-۱۴۵)
«یکی از کتابهای بسیار کهن افسانه، کلیله و دمنه یا بهتر بگوییم اصل سنسکریت آن یعنی پنچاتنترا است. نزدیک به سه هزار سال از تاریخ تألیف این کتاب میگذرد. قهرمان یکی از بابهای پنجگانۀ این کتاب کبوتری است طوقدار که ریاست گروهی از کبوتران را به عهده دارد. این کبوتران در دامی گرفتار میآیند و بر اثر تدبیر کبوتر طوقدار و دوستی او با جانوران دیگر از بند رها میشوند. این باب در تحت عنوان «بابالحمامه المطوقه» (باب کبوتر طوقدار) در کلیله و دمنۀ بهرامشاهی بهوسیلۀ ابوالمعالی نصرالله بنمحمّد بن عبدالحمید از روی نسخۀ عربی کلیله (انشا و ترجمۀ عبدالله مقفع) به فارسی ترجمه شده است و در آن فایدههای بسیار است؛ از قبیل فایدۀ دوستی با دیگران و تدبیر فرمانروایی و فرماندهی و ایثار پادشاه و مقدم داشتن اتباع و پیروان بر خویشتن (کبوتر طوقدار دوست خود، موش را وامیدارد که نخست بند کبوتران دیگر را بگشاید و آخر همه وی را از دام باز رهاند و اصرار موش برای جویدن بندهای وی پیش از دیگران و استدلال او در باب صواب بودن و درستی این کار مورد قبول وی قرار نمیگیرد) و مانند آنها.
یک باب دیگر از کلیله و دمنه که در جزء پنج باب سنسکریت پنچاتنترا نیست و از منابع دیگر گرفته شده و چون در نسخۀ عربی ابوالمعالی نصراللهبن محمّدبن عبدالحمید نبوده تا زمان ما به فارسی ترجمه نشده است، بابی است موسوم به «بابالحمامه و الثعلب و مالک الحزین» (باب کبوتر و روباه و بوتیمار) که در آن کبوتری سادهدل از تهدید روباه میهراسد و جوجههای خویش را نزد او میافکند. سرانجام بوتیمار کبوتر را تدبیری میآموزد که موجب رهایی وی از بند غم میشود و روباه به انتقام این خیراندیشی بوتیمار را شکار میکند و میخورد.» (محجوب،۱۳۸۳: ۱۱۳۴-۱۱۳۳)
«در داستانهای صوفیان، کبوتر نماد پاکی و قداست است.» (عبداللهی، ۱۳۸۱: ۷۵۸)
در سیاستنامه داستانی نقل شده است که در آن کبوتر نماد روح است.
«در سال صد و سی از هجرت پیغامبر(ص) رئیسی بود در شهر نشابور گبر، نام او سنباد و با ابومسلم حق صحبت قدیم داشت و او را بر کشیده بود. پس از قتل ابومسلم خروج کرد و از نشابور برمیآمد و گبرکان طبرستان را بخواند و دانست که اهل کوهستان بیشتر رافضی و مشبهی و مزدکیاند. خواست که دعوت آشکارا کند. نخست با عبیده حنیفی را که قبل از منصور عامل ری بود بکشت و خزانها که ابومسلم نهاده بود برداشت. چون قویحال گشت طلب خون ابومسلم کرد و دعوی کرد که رسول ابومسلم بود و مردمان عراق و خراسان را گفت که ابومسلم را نکشتهاند ولیکن قصد کرد منصور به قتل او و او نام مهین خدای تعالی بخواند، کبوتری گشت سپید و بپرید .» (نظامالملک، ۱۳۷۳: ۲۱۸-۲۱۷)
در تعبیر خواب کبوتر آمده است:
«جابر مغربی میگوید: اگر به خواب بیند کبوتری داشت، نشانۀ این بود که مسافرش از سفر بازآید.»
حضرت صادق (ع) فرماید: «دیدن کبوتر بر پنج وجه است. اول: زن. دوم: کنیزک. سوم: مال. چهارم: نامه که از غایب رسد. پنجم: ریاست و گویند دیدن هر کبوتری در خواب، دلیل بر صد درم است که به وی رسد.» (موسوی،۱۳۸۴ : ۶۱۹)