بررسیها نشان ميدهند که هوش هیجانی ساختاری است که ارتباط بین استرس و فشارهای زندگی و سلامت روان شناختی را تعدیل ميکند، به این معنا که افرادی که در توجه هیجانی نمرات بالایی کسب ميکنند، در مقابل استرس، افسردگی بالاتری را گزارش داده اند. همچنین نمرات پایین در شاخص مدیریت هیجانهای دیگران با افکار خودکشی بالاتر همسو است (چاروکی و همکاران، 2002).
2-8-9- هوش هیجانی و کاربردهای سازمانی
در پاسخ به این سوال که علت نارضایتی شغلی چیست، یکی از پاسخها برخود شخص متمرز است. در راستای تاثیر شخص بر نارضایتی شغلی، از جمله مولفههایی که مورد بررسی قرار گرفته هوش هیجانی است (کاروسو و ولف[84]، 2001).
آموزشهای مبتنی بر هوش هیجانی در حوزه سازمان اخیرا جایگاه ویژه ای یافته اند و البته این آموزشها در حوزه مدیران برجسته تر ميباشند (قربانی، 1384).
به نظر ميرسد نقش هوش هیجانی در محیط کار، نقش مهمی باشد. با این وجود هنوز این حوزه چالشهای فراوانی پیش رو دارد. نخست اینکه رویکرد واحدی در این خصوص وجود ندارد. دوم اینکه این احتمال وجود دارد که رابطه بین هوش هیجانی و میزان بازدهی در محیط کار، پیچیدهتر از آن چیزی باشد که تا به حال تصور ميشود (همان منبع).
2-8-10- هوش هیجانی و کاربرد آن
هوش هیجانی از مجموعه ای از مهارتهای گوناگون ساخته شده است که بیشتر آنها را ميتوان از طریق آموزش و یادگیری در دیگران ایجاد نمود و یا پرورش داد (مایر و سالوی، 1997). بنابراین شگفتی آور نخواهد بود اگر ادعا کنیم که ميتوان سازماها را به عنوان یکی از مراکز و پایگاههای پرورش هوش هیجانی در نظر گرفت. گلمن (1995) معتقد است سازمانها مکانهای اجتماعی هستند که قادرند نقصها و کاستیهای کارمندان ن را در حوزه هیجان ها، رقابتها و تعاملهای اجتماعی اصلاح و ترمیم نمایند. یادگیری مهارتهای هیجانی از خانه شروع ميشود و افراد با یک مجموعه تواناییی و قدرت وارد مکانهای بزرگتر ميشوند. از همین رو سازمانها با چالشهایی در مورد آموزش و اصلاح مهارتهای هیجانی روبرو ميباشند. با این حال ميتوان این چالشها را از طریق جانشین سازی و رفع ابهامات موجود در خصوص هیجان ها، با ترتیب دادن برنامههای استاندارد شده آموزشی و فراهم آوردن شرایط آموزشی که موجب پرورش و تکامل مهارتهای هیجانی و کاربست صحیح آنها ميباشند، مرتفع نمود. از این رو در دورههای آموزشی مبتنی بر هوش هیجانی شکل گرفته است که نمونههایی از آن در کتاب هوش هیجانی در زندگی روزمره [85] ویراستاری شده توسط چاروکی و همکاران (2001) آمده است.
از آنجا که تقریبا همه افراد اموزش دیده اند، پس تمرکز فعالیتهای اموزشی ميباید به ترویج و پرورش تواناییهای اجتماعی و پیشگیری از اختلالات رفتاری باشد.(.ایسبرگ[86] و گرینبرگ، 1997).
بنابراین سازمانهایی که فعالیتهای پیشگیرانه انجام ميدهند، قادرند افرادی را در برابر روند فزاینده مشکلات رفتاری محافظت نمایند و موجب اصلاح و ترویج بهداشت و سلامت روانی در سازمان شوند. در خصوص آموزشهای پیشگیرانه در سازمانها اطلاعات زیادی وجود دارد، اما چنین آموزشهایی با تکیه بر مفهوم هوش هیجانی حتی ازی بحثهای هوش هیجانی نیز جدیدتر است. این امر ضرورت بررسی و مفهوم پردازی در این خصوص را برجسته تر ميسازد.
برخی از مولفههای هوش هیجانی از جمله خودآگاهی و خودانگیزی مفهوم فراشناخت در آموزش را به ذهن متبادر ميسازد. بایلر[87] و استومن[88] (1993) معتقدند فراشناخت، دانش یا آگاهی فرد از نظام شناختی خود او یا دانست درباره دانستن است. بیان دیگری از فراشناخت که به نظر ميرسد بهتر و بیشتر برخی مولفههای هوش هیجانی سرا در ذهن متبادر سازد، تعبیر برک[89] (2000) ميباشد که توضیح ميدهد : « برای اینکه نظام پردازش اطلاعات با اثر بخشی کامل عمل کند، باید از خودش آگاه باشد. این نظام باید به این گونه درک برسد که بهتر است آن شماره تلفن را بنویسم و گرنه فراموشش ميکنم و این یک پاراگراف پیچیده است، لازم است آن را دوباره بخوانم یا منظور نویسنده را بفهمم ».
از سوی دیگر، مایر به عنوان یکی از نظریه پردازان پیشگام در هوش هیجانی در خصوص مولفه خودآگاهی معتقد است خودآگاهی به معنای « آگاه بودن از حالت درونی خود و نیز تفکر ما درباره آن حال » است (مایر، 1993). خودآگاهی ميتواند توجهی غیر واکنشی و به دور از قضاوت درباره حالات درونی باشد. اما این حساسیت ميتواند از بی طرفی کمتری نیز برخوردار باشد ؛ از جمله افکار رایج که حاکی از خودآگاهیاند، ميتوان به موارد زیر اشاره کرد : «نباید چنین احساسی پیدا کنم»، «دارم به چیزهای خوب فکر ميکنم تا خوشحال شوم» و این تفکر که در واکنش به چیزی که بسیار ناامید کننده است به ذهن خطور ميکند که « به آن فکر نکن » از خودآگاهی محدودتری حکایت ميکند (گلمن، 1995).
2-8-11- هوش هیجانی و جریان مقابله با بحران
انسانها با مشکلات و وقایع ناگوار زندگی مقابله ميکنند. مقابله در واقع یک نوع پاسخ به هیجانها است. به خصوص هیجانهای منفی که بر اثر بحرانها بوجود ميآیند. علت این موضوع این است که معنی وقایع خارجی تا حد زیادی تابع قدرت آنها در برانگیختن هیجانها ميباشد. این مسئله که افراد چکونه از روشهای مقابله استفاده ميکنند، سلامت و بیماری آنها پیش بینی ميکند.
روشهای مقابله
برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید. |
ای که افراد معمولا در شرایط بحرانی انتخاب ميکنند، عبارتند از : تفکر منفعلانه در مورد موضوع، برانگیختن حمایت اجتماعی و آشکار سازی احساسات. افرادی وجود دارند که به طور مداوم در مقابله با حوادث منفی مشکل دارند. این افراد به نظر ميرسد که هیچ گاه از شر مشکلات خاصی ندارند و در مقابل افرادی وجود دارند که حتی پس از غم انگیز ترین تجارب، نسبتا سریع به حالت اولیه خود بر ميگردند. بین آنها که به زودی بهبود ميیابند با آنها که بندرت به طور موثر، مقابله مينمایند، چه تفاوتی وجود دارد ؟
به اعتقاد نه نظریه پردازان هوش هیجانی، این موضوع مربوط به مهارتها و قابلیتهای هیجانی ميباشد. مهارتهایی که در هوش هیجانی وجود دارد عبارتند از :
الف) ارزیابی و بیان هیجانها در خود و دیگران
ب) جذب و درون سازی هیجانها و افکار
ج) ادراک و تجزیه و تحلیل هیجان ها
د) تنظیم هیجانها برای پیشبرد رشد عقلانی و هیجانی.
2-8-12- آیا هوش هیجان را ميتوان افزایش داد
مانند انواع دیگر هوش، بسیار دشوار است که بتوان هوش هیجانی را افزایش داد. حتی اگر مدلهای هوش هیجانی را که بر مبنای شخصیت ميباشد بپذیریم، اینکه بتوانیم به سادگی خصوصیات اصلی و اساسی شخصیت را تغییر دهیم، صحیح نمی باشد.شاید بهترین جواب را به سوال فوق، پایه گذاران تئوری هوش هیجان، یعنی سالوی و مایر داده باشند. مایر عقیده دارد هوش هیجانی یک نوع ظرفیت روانی برای معنی بخشی و کاربرد اطلاعات هیجانی ميباشد و افراد در این مورد ظرفیتهای مختلف دارند. بعضی در حد متوسط و بعضی دیگر ماهر یا خبره اند. به عقیده مایر قسمتی از این ظرفیت غریزی است، در حالی که قسمت دیگر آن چیزی است که ما از تجارب زندگی ميآموزیم که ميتواند به وسیله تمرین و تجربه پیشرفت کند. سالوی نظر مایر را توسعه ميدهد و عقیده دارد بسیاری از مهارتهایی که قسمتی از هوش هیجانی هستند ميتوانند یاد گرفته شوند به اعتقاد او هوش هیجانی عبارت از یک سری مهارتها و قابلیتهایی است که ميتواند هم آموزش داده شود و هم یاد گرفته شود به طوری که یک شخص بتواند از نظر هیجانی بهتر تربیت شود (مایر و سالوی، 2002).
2-8-13- چارچوب مفهومی هوش هیجانی از دیدگاه برادبری و گریوز
گنجی (1384) به نقل از برادربری و گریوز (2004) دانستن اینکه هوش هیجانی چیست، فرد را یاری ميرساند که چگونه ميتواند هوش هیجانی خود را بهبود بخشد. از نظر آنها هوش هیجانی چهار مهارت اصلی تشکیل ميشود. که دو مهارت اول روی خود فرد و دو مهارت اخر بیشتر روی با دیگران تمرکز دارند.
(مهارت اول) خود ـ آگاهی : توانایی در شناسایی دقیق هیجانهای خود و آگاهی آنها به هنگام تولید است. خود ـ آگاهی کنترل تمایلات خود در نحوه ی واکنش به اوضاع و افراد مختلف را نیز شامل ميشود.
(مهارت دوم) خود ـ مدیریتی : توانایی در بکارگیری ” آگاهی از هیجانها ” به منظور انعطاف پذیر ماندن و رفتارها را مثبت هدایت کردن. یعنی اینکه بتوانید واکنشهای هیجانی خود را در مقابل همه ی مردم و شرایط مختلف کنترل کنید.
(مهارت سوم) آگاهی اجتماعی : توانایی در تشخیص دقیق هیجانهای دیگران و درک اینکه دقیقا چه اتفاقی در حال روی دادن است. این موضوع به این معناست که طرز تفکر و احساسات دیگران را درک ميکنید، حتی زمانی که خودتان همان احساسات یا تفکرات را ندارید.
(مهارت چهارم) مدیریت رابطه : توانایی در بکارگیری ” اگاهی از هیجانهای دیگران ” به منظور موفقیت در کنترل و مدیریت تعامل ها. همچنین، این توانایی ارتباط واضح با شرایط و کنترل موثر تعارضهای دشوار را شامل ميشود.
براساس توضیحات ارائه شده و آنچه درباره خود ميدانید و آنچه درباره دیگران انجام ميدهید، مدل زیر را ميتوان ارائه نمود.
جدول 2ـ2ـ انواع مهارتهای هوش هیجانی گنجی (1384) به نقل از برادبری و گریوز (2004)
آنچه انجام ميدهیم | آنچه ميبینیم | |