امپراتوری پارس (ایران) از شاخهی اوّل بودند. به گفتهی هرودوت، کمبوجیهی اوّل ماندانا دختر آستیاگ پادشاه ماد را به زنی گرفته بود. آریارامنا75 – پسر دیگر چیشپیش و فرزند او ارشاما و نوادهی وی هیستاسپ -یا ویشتاسپ- به شاخهی دوّم تعلّق داشتند. در سال 522 ق.م. که داریوش اوّل به تخت سلطنت نشست آرشاماد هیشتاسپ هنوز زنده بودند. هیشتاسپ در عهد حکومت کوروش و کامبوجیه ساتراپ پارت بود: ولی معلوم نیست که این دو نفر -آرشاما و هیشتاسپ- در پارس، و یا بخشی از آن حکومت کردند یا نه. غالباً به حدس میگویند که دو پادشاهی وجود داشته، یکی “انشان” و دیگری “پارس” – و در یکی شاخهی ارشد و در دیگری شاخهی اصغر هخامنشیان حکومت میکرده است.76 هر چند هرودوت، کوروش را پادشاه ماد دانسته است، لیکن حفریّات شوش و اسناد و مدارک بابلی ثابت میکند که کوروش پادشاه انشان و عیلام بوده است. تاریخ دقیق شروع سلسلهی هخامنشیان پارس دقیقاً معلوم نیست امّا نولدکه بدون ارائهی سند معتبر، ابتدای سلطنت چیش پیش اوّل را در حدود 730 ق.م. میداند.77 با این وجود میدانیم که پارس در عهد کیاکسار (پادشاه قدرتمند ماد) تحت انقیاد ماد درآمده بود ولی شاه یا شاهان آن همچنان باقی بودند و در شمار “شاهان ماد” (یعنی تابع ماد) یا “شاهان- دستیار ماد” که در منابع باستانی شرقی از آنها یاد شده- در آمدند. پارس کشوری بود فقیر و از لحاظ اجتماعی و اقتصادی عقب مانده و ظاهراً با این که به گفتهی هرودوت – شاهک آن با شاهزاده خانم مادی ازدواج کرده بود- در سیاست ماد نقش مهمّی نداشت. پادشاهی پارس از لحاظ وسعت از ایالت کنونی فارسِ ایران کوچکتر و فقط سه قبیلهی پارسی جزو آن بودند. حتّی برخی از آنها در خاک فارس ساکن نبوده بلکه در کرمان و بخشی در اراضی مرکزی فلات ایران متمکّن و محتملاً جزو ساتراپنشین چهاردهم مادها بودند.78
2-3-2 نام و مدّت سلطنت پادشاهان هخامنشی
1. کوروش دوّم (کوروش بزرگ)، پسر کمبوجیه اوّل (559-529 ق.م)
2. کمبوجیه دوّم پسر کوروش دوّم (529-522 ق.م)
3. داریوش اوّل پسر ویشتاسب (521-486 ق.م)
4. خشایارشای اوّل پسر داریوش اوّل (486-465 ق.م)
5. اردشیر اوّل پسر خشایارشا (464-424 ق.م)
6. خشایارشای دوّم پسر اردشیر اوّل (424 ق.م)
7. داریوش دوّم پسر اردشیر اوّل (424-404 ق.م)
8. اردشیر دوّم پسر داریوش دوّم (404-360 ق.م)
9. اردشیر سوّم پسر اردشیر دوّم (359-338 ق.م)
10. ارشک پسر اردشیر سوّم (338-336 ق.م)
11. داریوش سوّم نوهی داریوش دوّم (336-330 ق.م)
2-3-3 سقوط ماد به دست کوروش دوّم هخامنشی
آستیاگ (آژیدهاک) آخرین پادشاه مادها بود که از 585 ق.م. تا 550 ق.م. سلطنت داشت. معتمدترین منبع ما دربارهی وقایع زمان این پادشاه و سقوط دولت ماد، همان تاریخ هرودوت است. او در این مورد به نقل داستان تولّد و کودکی کوروش و جنگ او با آستیاگ اکتفا میکند و بالکل از ذکر وقایعی که به نظر او اهمّیّت ثانوی داشته و ممکن بود توجّه خواننده را از منظور اصلی مؤلّف یعنی مسألهی منشأ پیدایش امپراطوری عظیم پارسی (ایرانی) -که هرودوت “تاریخ” خویش را وقف شرح مبارزهی تن به تن یونانیان با آن کرده- منحرف کند، امتناع میورزد. آستیاگ در سیاست خود از تعالیم و دین مغان استفاده میکرده است. هرودوت میگوید که “آستیاگ نسبت به مادیها بیرحم بوده است.”79 همین مسأله و نیز بیاعتنایی نسبت به حقوق مادی و معنوی مغان زمینه را برای سقوط دولت ماد فراهم آورد. در این زمان است که رشتهی وقایع به دست کوروش میافتد. کوروش بنا به گفتهی غالب مورّخان -به غیر از کتزیاس- فرزند ماندانا دوّمین دختر آستیاگ و نوادهی تنی او و حاصل ازدواج کمبوجیهی یکم با ماندانا بود. به نظر کتزیاس، کوروش شاهزاده نبوده و مردی از طبقهی پست شمرده میشده است. کتزیاس اصرار دارد که کوروش فرزند زنی چوپان از قبیلهی مردان80 و آترادات پیشوای قبیلهی مردان است که خادم دربار آستیاگ شده و سرانجام یکی از سپاهیان نگهبان شخصی او شده است. شجرهالنسب رسمی هخامنشیان و دیگر آثار موجود به ویژه مدارک واقعی منابع شرقی این گفتهی کتزیاس را که گویا کوروش از خاندان سلطنت نبوده کاملاً تکذیب میکنند و تأیید مینماید که نخستین افراد خاندان هخامنشی و از آن جمله پدر کوروش، کمبوجیهی اوّل و جدّ او کوروش اوّل از شاهان بودهاند. کوروش در استوانهی خود که در بابل کشف شده، خودش را “فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ انشان، نوادهی کوروش، شاه بزرگ انشان، نوادهی چیشپیش، شاه بزرگ انشان، از خانوادهای که همیشه پادشاه بوده است” معرّفی میکند. بنا به گفتهی هرودوت، آستیاگ (پدربزرگ کوروش) شبی در خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که کشور ماد و تمام آسیا را غرق کرد. مغها خواب وی را چنین تعبیر کردند که فرزند دخترش روزی بر تمام آسیا چیره خواهد شد. از این روی، وی دخترش ماندانا را به یکی از بزرگان پارس به زناشویی داد. پس از تولد نوهاش، وی خواب دیگری دید که تاکی از بدن ماندانا روئیده و تمام آسیا را فراگرفته است پس او فرزند دخترش را به یکی از بستگانش به نام هارپاگ سپرد و دستور داد که کودک را نابود کند. هارپاگ، کوروش را به یکی از چوپانهای شاه به نام میترادات (مهرداد) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهی ددان گردد. چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سِپاکو از موضوع باخبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کن
د
و به جای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده به دنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. چوپان نظر همسرش را پذیرفت و جسد مردهی فرزندش را به مأموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت. هارپاگ هم جسد پسر چوپان را با اسمی دیگر در مقبرهی شاهی دفن کرد.81 بنا به گفتهی کتزیاس، کوروش در زمانی که از طرف آستیاگ به سفارت نزد پیشوای کادوسیان رفته بود به “اُیبار” مِهتر که پیش از آن بردهی مردی مادی بود برخورد کرد. صاحب “اُیبار” وی را به خاطر خطائی سخت زده بود و “اُیبار” کوروش را برانگیخت که توطئهای بچیند و قدرت را از دست مادیها بیرون آورد و به پارسیان بسپارد. این خبر هم که این بردهی فراری مادی محرّک اصلی کوروش برای قیام بوده است، دور از حقیقت به نظر میرسد. سیمای افسانهای اُیبار که مجعولات فراوان بدو نسبت دادهاند ظاهراً در تاریخ نسخهی اصلی دارد. ظاهراً این همان اوگبارو است که در تاریخ بابلیِ نابونید نامش مذکور است و سردار کوروش بوده و به امر او بابل را در سال 538 ق.م. اشغال کرد و اندکی بعد از آن درگذشت. بنا به گفتهی کتزیاس وقایع بعدی بدین قرار بوده: کوروش از سرزمین کادوسیان به اکباتانا بازگشت و سپس گویا از آستیاگ اجازه خواست که به نزد پدر برود (هرودوت نیز در اینباره مینویسد) ولی در واقع میخواست رهبری شورشیان را که “آترادات” پیشوای مردان بر پا داشته بود عهدهدار شود، در این میان تصادفاً زنی توطئه را کشف کرد و آستیاگ هنگام بزم از آن خبر یافت. آستیاگ بیدرنگ دست به کار شد و شخصاً علیه شورشیان لشکر کشید. هرودوت نیز این واقعه را با اندکی اختلاف شرح میدهد. به گفتهی وی پیش از شورش پارسیان توطئهای از طرف بزرگان ماد صورت گرفت که هارپاگ مقدّمات آن را فراهم آورده بود و هارپاگ سخت از آستیاگ خاطر رنجیده داشت. آنگاه هارپاگ نامهای به کوروش که در فارس اقامت داشت فرستاد و در آن نامه کوروش را برانگیخت تا پارسیان را به شورش وا دارد و نوید داد که بزرگان لشکری ماد که از طرف آستیاگ فرماندهی سپاه را به عهده دارند طرف او را خواهند گرفت. آستیاگ که از تدارکات جنگی کوروش اطّلاع یافت وی را به نزد خود خواند. کوروش در جواب اعلان جنگ کرد. هارپاگ به فرماندهی لشکریان ماد منصوب شده بود و در پیکار قطعی، با دیگر بزرگان سپاه به طرف کوروش رفت و به جنگاوران وی پیوست. جنگ میان ماد و پارس از 553 تا 550 قبل از میلاد به طول انجامید و کوروش در سال 529 ق.م. بعد از 28 سال (به گفتهی هرودوت) یا 30 سال سلطنت (به گفتهی کتزیاس) درگذشت. از منابع بابلی چنین برمیآید که جنگ میان کوروش و آستیاگ سه سال طول کشیده است. به گفتهی کتزیاس: آستیاگ در نخستین باری که با لشکریان کوروش زورآزمائی کرد ایشان را شکست داد. آترادات پیشوای مردان در طی پیکار کشته شد. آستیاگ آنگاه پارسیان را دنبال کرد و در سرزمین اصلی پارس (پرسید) و در برابر گردنهای که به مقرّ شاهان پارس یعنی پاسارگاد منتهی میشود بار دیگر ایشان را مغلوب ساخت. وضع پارسیان چنان یأسآور و عقبنشینی ایشان چنان با بینظمی توأم بود که زنان از حصار قلعه بیرون آمده جنگاوران را به پیکار ترغیب و تحریص میکردند. نبردی که در زیر حصار پاسارگاد وقوع یافت نقطهی تحوّل سرنوشت جنگ بود و پس از آن اقوام تابع ماد و از آن جمله هیرکانیان و سپس پارتها به سوی پارسیان روی آوردند. آنچنان که کتزیاس جریان جنگها را شرح میدهد، علّت پیروزی کوروش نامعلوم است و توجیه حقیقی پیروزی وی در واقع همان خیانت بزرگان
ماد است که هارپاگ در رأس ایشان قرار داشته و هرودوت از آن سخن میراند.82
طبق مدارک مزبور جریان وقایع را میتوان به چهار دوره تقسیم کرد:
1- دورهی اوّل: توطئهچینی داخلی بزرگان ماد توسّط هارپاگ و تحریک قبایل مختلف به شورش توسّط “اُیبار”.
2- دورهی دوّم: به میدان آمدن کوروش و لشکریان پارس.
3- دورهی سوّم: ادامهی جنگ و موفّقیّت تناوبی مادیها و پارسیان و در نتیجه عدم پیروزی قطعی پارسیان.
4- دورهی چهارم: آغاز پیکار قطعی از سال 550 ق.م با خیانت هارپاگ و پیوستن هیرکانیان و پارتها به طرف پارسیان و در نهایت سقوط دولت ماد.
تمامی این وقایع در طول کمتر از چهار سال به وقوع پیوسته و هرودوت دربارهی آخرین اقدامات آستیاگ چنین میگوید: “آستیاگ مغان را اعدام کرد زیرا به وی توصیه کرده بودند که به کوروش اجازهی رفتن بدهد. سپس آستیاگ تمام ساکنان اکباتانا را مسلّح ساخت و برای آخرین پیکار از حصار شهر بیرون آمد ولی مغلوب پارسیان شد و به دست ایشان اسیر گشت. پارسیان اکباتانا را متصرّف شدند و طبق تاریخ نابونید، غارت کردند و بخشی از مردم آن شهر را به بردگی بردند.” به گفتهی کتزیاس آستیاگ بیدرنگ پس از شکست اسیر نشد بلکه نخست به اکباتانا گریخت و در آنجا پنهان شد. کوروش پس از ورود به اکباتانا امر کرد آمیتید دختر آستیاگ و شوهر او “اسپیتام” و پسران ایشان را شکنجه کنند و پس از آن آستیاگ خود تسلیم گشت تا نزدیکان خویش را از شکنجه برهاند.83
هرودوت در مورد دستیابی کوروش به قدرت، چهار داستان نقل میکند. ولی فقط یکی از آنها را معتبر میداند. طبق نظر گزنفون از قرن پنجم تا چهارم پیش از میلاد مسیح یک سلسله داستانهای متفاوت دربارهی کوروش نقل میشدهاست. کوروش ابتدا علیه شاه ماد طغیان کرد و سپس به پایتخت حکومت ماد در هگمتانه یورش برد و با کمکهایی که از درون سپاه ماد به او شد، هگمتانه را فتح کرد. سپس ک
روزوس، شاه لیدیه را شکست داد و بهسوی سارد لشکر کشید و پس از دو هفته، شهر سارد به اشغال نیروهای ایرانی درآمد. کوروش مسئولیّت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و خود به اکباتان بازگشت و بهسوی “پارت”، “زرنگ”، “هرات”، “خوارزم”، “باختر”، “سغد”، “گندار”، “ثهتَگوش” و “اَرَخواتیش” لشکر کشید. جزئیات این جنگها در تاریخ ثبت نشده است و اطلاع کمی دربارهی کیفیّت این نبردها وجود دارد. در بهار سال ??? پیش از میلاد، کوروش آهنگ تسخیر بابل را کرد و وارد جنگ با بابل شد. به گواهی اسناد تاریخی و عقیدهی پژوهشگران، فتح بابل بدون جنگ بوده است و توسّط یکی از فرماندهان کوروش بهنام گئوبروه در شب جشن سال نو انجام شد. هفده روز پس از سقوط بابل، در روز ?? اکتبر سال ??? پیش از میلاد، خود کوروش وارد پایتخت شد. تصرّف بابل نقطهی عطفی بود که باعث ایجاد تعادل بین قدرتهای درگیر در آسیای غربی شد و زمینهی بازگشت یهودیان تبعیدی به

